می آیم باز
شاید که تو تنها باشی
می آیم باز
تا سبز کلاه صبح را بر تن سرخ غروب بپوشانم
و در غرور مرز آبی
و با حباب آخرین موج موج دریا
بشویم جامه ی کهنه ی کین را
می آیم باز
اما نگو کی
مپرس کجا
نخواه که برایت نامی دیگر بسازم
می آیم باز
با تمام
آن شادیها
و دسته کادوی سرخ را
می گشایم در پستوی خانه
در پس گل سرخ پاکیها
.........................
در فراسوهای مرزهای تنم
در فراسوی زیبایی ها پابوس مهربانی های توام
در فراسو های عشق
در فراسوهای محبت تو را
دوست می دارم...