..........................
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم .
وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم .
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم .
وقتی او تمام کرد من شروع کردم .
وقتی او تمام شد من آغاز شدم .
و چه سخت است .
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است ،
مثل تنها مردن !
..............................
خاموش! خاموش!
ای جاده بی عابر شب
در رهگذر باد
من مانده ام با نامهای رفته از یاد...
خاموش ! خاموش!
ای جاده بی عابر شب
در رهگذر باد
من زیستم در دهشت کابوس بسیار بسیار
خاموش ! خاموش!
در جاده بی عابر ش
مردی است تنها مانده با یاد
از زهرگین عشق بی پاسخ خود شرمگین است
.......
......................
تو رفتی رد پایت در دلم ماند
شکوه خندهایت در دلم ماند
غروب ماجرایت در دلم ماند
شریک دردهایت بودم اما
درد بی انتهایت در دلم ماند
دویست نود سه شبم همچون باد گذشت
طنین قصه هایت در دلم ماند
سپردی سرنوشتم را به پاییز
بهار با صفایت در دلم ماند
علی رغم سکوت ساده من
سفر کردی صدایت در دلم ماند
و حالا مثل یک رویایی برفی
تو رفتی و رد پایت در دلم ماند
......
(اه اه حالم رو این دوتا به هم زدن ...)