سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخواهد آبرویش بریزد ، از جدال بپرهیزد . [نهج البلاغه]

ع*ش*ق

 
 
.. .. .. .. ..(چهارشنبه 88 تیر 10 ساعت 3:35 عصر )

 

        چشم، چشم، دو ابرو، نگاه من به هرسو

         

  پس چرا نیستی پیشم، نگاه خیس تو کو

 

گوش گوش دوتا گوش، دودست بازیه آغوش

 

بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش

 

چوب، چوب، یه گردن، جایی نری تو بی من

 

دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من

 

دست، دست، دو تا پا، یاد تو مونده اینجا

 

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

 

من، من، یه عاشق، همون مجنون سابق

 

.. ..  .. .. .. ..

 

 

.. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .

 تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم
تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم

.. .. .. .. .. .

 

لطفآ نظر هم دهید .....



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 9  بازدید

بازدیدهای دیروز:36  بازدید

مجموع بازدیدها: 186340  بازدید


» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «